کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

بابا و پسرش

یه حرف کوچولو

سلام پسرم. خوبی کیانم؟ بابایی کی آذر میاد که من شما را ببینم و بغلت کنم؟ عزیزکم نمی دونی چه قدر دوست دارم بیای تا برات بیشتر از پدری برادری کنم. دوستت باشم. چون من که داداش نداشتم و زیاد هم اهل رفیق و رفیق بازی نبودم. بهترین دوست من تا امروز مامان مینا بوده و هست و دعا کن این دوستی بین من و مامان مینا تداوم داشته باشه و ادامه پیدا کنه. فعلا تا بعد دوستت دارم پسرکم و بوس بوس خدانگهدار و به امید دیدار
2 مهر 1390

یادی از گذشته با کیانم

سلام کیان بابایی. خوبی پسرکم؟ چه خبرا عزیز دل بابایی؟ خوش می گذره پسرکم؟ چی کارا می کنی عزیزم؟ مامانی میگه بعضی وقتها یه جورایی تکون می خوری که فکر می کنم الان کیانمون به دنیا میاد. پسر بابایی بیا دیگه عزیزم که اینجا همه مشتاق دیدار شما هستند. البته از خدا می خوام که سالم باشی. هم شما هم تمام نی نی هایی که توی دل مامانشون هستند. کیانم پسرخاله من اومده اصفهان و البته امروز میره. چون باید فردا بره مدرسه. علی دوم دبیرستانه گلکم. علی کوچکترین پسرخاله من و پسر کوچکترین خاله منه. خاله آمنه خیلی مهربون بود و من می خواستم برم اول دبیرستان که رفت تا دیگه بر نگرده. اونم مثل بقیه قهر کرد باهامون بابایی. اون موقع علی سه سالش بود. منم می خواستم برم اول...
2 مهر 1390

عمو حسن و یادی از گذشته

سلام بابایی. خوبی عزیز دلم؟ چه خبر؟ خوش می گذره؟ بابایی ما هنوز اصفهانیم. قرار بود امروز برگردیم بندر و نشد. خب چی کار کنیم؟بلیط نبود بابایی. میدونی اعصاب بابایی خرده کیانم؟ نه برای بلیط و شوهر عمه مرحومم. بلکه برای پسر عموم. من یه پسر عمو دارم بابایی که ان شاءالله به دنیا که بیای می بینیش عزیزم. اسم پسر عموی من حسن هست عزیزم. من با پسر عموم خیلی رفیقم خیلی. تازه مجرد که بودم و اصفهان بودم بیشتر با هم دوست بودیم. توی سربازی خیلی به دادم رسید. به خصوص روزهای عذابی که داشتم. حسن که ان شاءالله به دنیا که اومدی دوست دارم عمو حسن صداش کنی مثل داداش می مونه برای بابایی. آخه خودت که میدونی بابایی داداش نداره. خلاصه بریم سر اصل مطلب و اینکه چر...
2 مهر 1390